با يک‌نفر قرار ملاقات دارم.

سجاده دلم را آکنده ازشمیم یادت کن

با يک‌نفر قرار ملاقات دارم.


چند دقيقه قبل از اذان مغرب، داشت با عجله از خانه خارج مي‌شد.

پرسيدم: «حسين! کجا مي‌روي با اين عجله؟»

همان‌طور که فاصله مي‌گرفت، گفت: «با يک‌نفر قرار ملاقات دارم.» و رفت.

از برادرش پرسيدم:« کجا مي‌رفت با اين عجله؟»

خنديد و گفت: «مي‌رفت مسجد جامع تا نمازش را اوّل وقت بخواند.»

شهيد «غلا‌م‌حسين خزاعي»

به نقل از ماهنامه امتداد شماره 82 / ص42

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: داستان های نماز، ،
نویسنده : خدیجه تاج بخشیان
تاریخ : یک شنبه 24 دی 1396
زمان :


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.